هورام هورام ، تا این لحظه: 12 سال و 11 روز سن داره

ببی جوانکه ی دایه و بابه

راز..........

سلام نی نی نازم خوبی مامانی خیلی دوست دارم  راز ...........میدونی یعنی چی؟ من به تو میگم راز میدونی چرا؟ چون تو رازی هستسی که خدا بهم داد وتودلم داری رشد میکنی تا حالا نمیدونستم که دختری یاپسر واسه همین راز هستی گلم ولی ولی............................ امروز 1/10/1390 ساعت 9 صبح با بابایی رفتیم سونو گرافی تارازتو بدونیم  یعنی بدونیم که پسری یا دختر خیلی دل شوره داشتم تا وقتی که دکتر امد داشتم دیونه می شدم یه حس عجیبی داشتم  نمی تونم توصیفش کنم دکتر بهم گفت که نی نی نازی که تودلم هستش یه  پسر نازه   وسالم خدایا شکرت واسه این هدیه که بهم دادی قول میدم خوب ازش مراقبت کنم وقتی بهم...
1 دی 1390

برگشت بابایی

سلام نی نی جونم خوبی مامانی؟   عزیزم بابایی برگشت خونه وایی اگه بدونی چقدر دلم واسش تنگ شده بود نی نی خوشکلم بابایی کلی بوست کرد اونم خیلی دلش برامون تنگ شده بود خلاصه نی نی خوشکلم وقتی بابایی امد من وتورو دعوت کرد که سه تایی باهم بریم دریاچه نی نی جونم کلی خوش گذشت عکس وفیلم هم گرفتم که وقتی بزرگ شدی همه رونگاه کنی نی نی جون بابایی از صبح تاشب پیش منو توبود رفتیم خرید کلی گشتیم  ورفتیم سیسمونی واسه نی نی عزیزم انتخاب کردیم عزیزم من هنوز نمیدونم که دختری یاپسر واسه همین میخوام واست سیسمونی رنگ سبز بگیرم اخه من خیلی عجله دارم که زود زود سیسمونیتو کامل کنم ولی تخت که خوشکل باشه پیدا نکردم چند تایی تخت دیدم ولی بابایی نپسند...
22 مهر 1390

مسافرت بابایی

نی نی خوشکلم حالش خوبه؟ مامانی قربونش بره            نی نی ام امروز برای اولین بار بابایی رفت مسافرت صبح زود ساعت٦ رفت خیلی دلم گرفت اخه من وبابایی تا الان ازهم دور نشدیم خیلی دلم براش تنگ شده ولی عزیزم بابایی قراره فردابرگرده (اگه کارش تموم بشه) از خدا میخوام بابایی صحیح وسلامت برگرده پیشمون بابایی من ونی نی خیلی دوست داریم. زود بیا یی پیشمون اخه دلمون برات تنگ شده                                      &...
19 مهر 1390

سلام نی نی خوشکلم

چند روز نتونستم چیزی واست بنویسم اخه همش دکتر بودم وازمایش می دادم  عزیزم سونوگرافی دادم والان که دارم واست مینویسم نی نی عزیزم ٧هفته و٦ روز داری یعنی از ٢١مرداد خدا تو روبهمون داده خدا روشکر میکنم  واسه این همه خوشی که بهم داده                            بابایی خیلی خوشحاله  خیلی دوست داره بیشتر شبها که نصف شب از خواب بیدار میشم میبینم که بابایی دستشو گذاشته رو شکمم وداره نازت میکنه خودش خوابه ولی میدونم تو خوابم به فکر ماست چندشب پیش با بابایی رفته بودیم پیاده روییم بابایی گفت نمیشه نی ...
14 مهر 1390

فرشته کچولو مامان وبابایی

عزیزم امروز بابایی از دنده چپ بلند شدتو به دل نگیری منم نارحت نشدم   بابایی وقی از خواب بیدار شد خیلی داغون بود یه کمه بهم گیر داد بعدشم رفت بیرون عزیزم ازدیروز خیلی دلم درد میکنه با چند نفر از دوستا حر ف زدم گفتن که تو داری میای تو دلم ازاین بابت خیلی خوشحالم  خیلی دوست داریم عزیزم بابایی زیاد کار میکنه خیلی خسته میشه یادت نره خیلی دوست داره       ...
12 مهر 1390

خوشحالی مامان و بابا

                                   نی نی خوشکلم از وقتی که وارد زندگی من وبابایی شدی خیلی چیزا تغیر کرده  بابایی وقتی میره سر کار بوست میکنه وو وقتی هم میاد خونه بهت سلام میکنه ومیگه نی نی کوچولو حالت خوبه؟ عزیزم این روزا بابایی خیلی کار میکنه میگه می خوام وقتی نی نی کوچولو میاد همه وسایلش اماده باشه ...
12 مهر 1390

تست بارداری

اون روز که تست بارداری دادم هیچوقت یادم نمیره  ۲۷ شهریور بود   اون روز خونه پدر بزرگت بودم(باباسعید)خ...
12 مهر 1390

آغازی جدید

سلام عزیزم  این وبلاگ رو برای تو درست کردم که همه چیز رو برات بنویسم تا وقتی بزرگ شدی این مطالب رو بخونی وبدونی مامان وبابا خیلی دوست دارن عزیزم الان که دارم برات مینویسم تو یه ماه داری  از امروز همه اتفاق هارو برات مینویسم ...
12 مهر 1390